شبگیران

لغت نامه دهخدا

شبگیران. [ ش َ ] ( اِ مرکب، ق مرکب ) گاه شبگیر. هنگام شبگیر. به گاه شبگیر. صبحگاهان. بامدادان:
در دامن کوه کبک شبگیران
دررفت به هم برقص کدری.منوچهری.شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است
وقت شبگیران به نطع سبزه بر شطرنج باز.منوچهری.الا تا بادنوروزی بیاراید گلستان را
وبلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش.منوچهری.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) سحرگاه.

فرهنگ فارسی

شبگیر سحر گاه صبح زود.
گاه شبگیر هنگام شبگیر

ویکی واژه

سحرگاه.

جمله سازی با شبگیران

💡 سرشک ژاله شبگیران نشسته در میان گل تو پنداری که دندانست رسته در دهان گل

💡 از باد ببین شکوفه را شبگیران لرزنده شده چو دست و پای پیران

💡 به شبگیران چنان نالم به زاری که بلبل بر گلان نوبهاری

💡 شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است وقت شبگیران به نطع سبزه بر شطرنج باز

💡 به شب چون زهره شبگیران برآمد به بانگ مطرب از خواب اندر آمد