لغت نامه دهخدا
درمشت. [ دَ م ُ ] ( ص مرکب ) ( از: در + مشت ) ترجمه ضبط است. ( آنندراج ). در تحت تصرف. در دست. در ید اقتدار. ( ناظم الاطباء ).
- درمشت کردن؛ ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ).
درمشت. [ دَ م ُ ] ( ص مرکب ) ( از: در + مشت ) ترجمه ضبط است. ( آنندراج ). در تحت تصرف. در دست. در ید اقتدار. ( ناظم الاطباء ).
- درمشت کردن؛ ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ).
ترجم. ضبط است در تحت تصرف در دست در ید اقتدار
💡 مراد همه خلق درمشت تست کلید حوائج درانگشت تست