لغت نامه دهخدا
تخماقی کردن. [ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تخماق کوب کردن. کوبیدن و له کردن: سرش را تخماقی کردن؛ سر او را با تخماق له کردن. رجوع به تخماق و تخماق کوب کردن شود.
تخماقی کردن. [ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تخماق کوب کردن. کوبیدن و له کردن: سرش را تخماقی کردن؛ سر او را با تخماق له کردن. رجوع به تخماق و تخماق کوب کردن شود.
تخماق کوب کردن کوبیدن و له کردن: سرش را تخماقی کردن سر او را با تخماق له کردن.