اذراع

لغت نامه دهخدا

اذراع. [ اِ ] ( ع مص ) اذراع بقره؛ گوساله زادن ماده گاو. || صاحب گوساله شدن گاو. || بابچه شدن گاو دشتی. ( تاج المصادر بیهقی ). || اذراع در کلام؛ پر گفتن و افراط کردن در آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بسیار شدن سخن. || قبض به ذراع. بذراع و آرش گرفتن. || اخراج. بیرون کردن: اذراع از زیر جبه؛ بیرون کردن ذراع از زیر آن. || طمع کردن.
اذراع. [ اِذْ ذِ ] ( ع مص ) اذراع ذراعین از تحت جبه؛ بیرون کردن دو ذراع از زیر آن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گواد یعنی چه؟
گواد یعنی چه؟
کونی یعنی چه؟
کونی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز