توبره

توبره

توبره در زبان فارسی کیسه یا ساکی هست که برای حمل و نقل اشیاء یا مواد غذایی به کار می‌رود و از مواد مختلفی مانند پارچه، چرم یا پلاستیک ساخته شده است. در برخی از موارد، این کیسه‌ به‌طور خاص برای حمل نان یا خوراکی‌ها استفاده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

توبره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) بمعنی کیسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند و به عربی آن را مِخْلاة گویند و به فارسی تبره به حذف واو نیز آمده. ( از آنندراج ). معروف است. ( شرفنامه منیری ). کیسه و خریطه شکارچی و کیسه بندداری که بر سر اسب و استر و خر زنند مانند توبره کاه خوری و توبره جوخوری. ( ناظم الاطباء ). مخلاة. ( دهار ) ( نصاب ). علیقة. ( نصاب ). پلاس آخُر. کیسه ای که کاه یا جز آن در آن کنند و خوردن را بر ستور آویزند. کیسه بزرگ. کیسه ای که در آن علوفه ریزند و بر سراسبان کنند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته و توبره ای در پشت انداخته و چوبی در دست گرفته. ( ترجمه تفسیر طبری از یادداشت ایضاً ).

فرهنگ معین

(رِ ) (اِ. ) ۱ - کیسه ای که مسافران و شکارچیان ابزار کار و خوراک خود را در آن گذارند. ۲ - کیسه ای بنددار که در آن کاه و جو ریزند و به گردن چارپایان بندند تا از آن بخورند.

فرهنگ عمید

۱. کیسۀ بزرگ.
۲. کیسه ای که شکارچی یا مسافر ابزار کار یا توشۀ خود را در آن می گذارد.
۳. کیسۀ بنددار که در آن کاه و جو می ریزند و به سر اسب یا الاغ می بندند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کیس. برزگ. ۲ - کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توش. خود را در آن گذارند. ۲ - کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند.

دانشنامه عمومی

توبره (ایتالیا). توبره ( به ایتالیایی: Tubre ) یک کومونه در ایتالیا است که در تیرول جنوبی واقع شده است. توبره ۴۵٫۸ کیلومتر مربع مساحت و ۹۶۴ نفر جمعیت دارد و ۱٬۲۴۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
توبره
توبره

جملاتی از کلمه توبره

معاونند و وزبر و کمیته‌ساز و وکیل گهی ز توبره تناول کنند و گه ز آخور
تاج تو افسوس که از سر‌، بِه است جل ز سگ و توبره از خر‌، بِه است
گفت نیست آن توبره، ریش منست نیست خود این ریش، تشویش منست

سفیان ثوری گفت، «دولتی بزرگ یافت که آن نه بر وی بود». یکی می گوید، «به غزا می شدم در دریا. رفیقی از آن ما توبره ای می فروخت. گفتم بخرم و به کار می دارم و به فلان شهر بفروشم، سودی بود. آن شب به خواب دیدم که دو شخص از آسمان فرود آمدندی. یکی دیگر را گفت که بنویس نام غازیان را و بنویس که فلان به تماشا آمده است و فلان به تجارت آمده است و فلان به ریا آمده است. 

خر کرّه ماده را بآخور درکش یک توبره ی پر از کهش در سرکش
نکنندت به توبره سیری جو گر کشی بارها به دوش چو خر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم