سرگردان

سرگردان

سرگردان به معنای گیج، بلاتکلیف یا بدون هدف و مقصد مشخص است. این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد یا چیزی در وضعیتی از سردرگمی یا عدم قطعیت قرار دارد و نمی‌داند به کجا برود یا چه کاری انجام دهد.

نکات کلیدی درباره سرگردان:

حالت روانی: وقتی فردی سرگردان است، ممکن است احساس سردرگمی، ناامیدی یا بلاتکلیفی کند. این حالت می‌تواند به دلیل تصمیم‌گیری‌های دشوار، تغییرات ناگهانی در زندگی، یا عدم وجود هدف مشخص باشد.

محیط فیزیکی: این واژه همچنین می‌تواند به معنای گشت‌زنی در یک مکان بدون مقصد خاص باشد. به عنوان مثال، شخصی که در خیابان‌ها می‌گردد و نمی‌داند به کجا برود، می‌تواند سرگردان توصیف شود.

استفاده ادبی: در ادبیات و شعر، این واژه می‌تواند به احساسات عمیق‌تری اشاره کند، مانند جستجوی معنا در زندگی یا احساس تنهایی.

لغت نامه دهخدا

سرگردان. [س َ گ َ ] ( ص مرکب ) سراسیمه و حیران و پریشان. ( آنندراج ). حیران. ( ربنجنی ) ( ترجمان القرآن )

فرهنگ معین

( ~. گَ ) (ص مر. )سرگشته، آواره.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] سرگشته، حیران.
۲. گم گشته.
۳. آواره، دربه در، بی خانمان.

فرهنگ فارسی

سرگشته، حیران، گم گشته، آواره، دربدر، بی خانمان
( صفت ) ۱ - سر گشته متحیر. ۲ - آواره دربدر.

فرهنگستان زبان و ادب

{adrift} [حمل ونقل دریایی] ویژگی شناوری که دست خوش موج و جریان آب و باد است و جهت حرکت مشخصی ندارد
سرگردان

جملاتی از کلمه سرگردان

زمانهٔ عافیتش را بگرد سر گردید که در زمانهٔ او فتنه گشته سرگردان
به نوشتهٔ قاسمی، با وجودی که طبق قانون تقسیمات کشوری، روستاهای تابعه هر بخش باید کمترین فاصله را نسبت به مرکز بخش داشته باشند، روستاهای فوق با لامرد فارس بیش از صد کیلومتر است و باعث سرگردانی و نارضایتی مردم روستاها خواهد شد در حالی که فاصلهٔ آن‌ها به مرکز بخش کوشکنار ۵/۲ کیلومتر و با مرکز شهرستان پارسیان کمتر از ۳۰ کیلومتر فاصله دارند.
یکی پیر اوفتادش عاشق زار ز عشقش گشت سرگردان چو پرگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم