فراهیخته
فراهیخته. [ ف َت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) برکشیده. ادب کرده. فراخته. فرهخته. ( انجمن آرای ناصری ). و رجوع به فراهختن شود.
(فَ تِ ) (ص مف. ) = فراهخته: ۱ - برکشیده. ۲ - تربیت شده، ادب آموخته.
۱. برکشیده.
۲. تربیت شده، ادب آموخته.
فراهخته:
برکشیده.
تربیت شده، ادب آموخته.