لغت نامه دهخدا
خدای با تو درین صنع نیکو احسان کرد
به قول و فعل تو بگزار شکر احسان را.ناصرخسرو.مر خداوند جهان را بشناس و بگزار
شکر او را که ترا این دو به از ملک سباست.ناصرخسرو.من شکر خدای را به طاعت
با طاقت تن همی گزارم.ناصرخسرو.کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم.سعدی.چو بینی دعاگوی دولت هزار
خداوند را شکر نعمت گزار.سعدی.ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم.سعدی.و رجوع به شکرگزار وشکرگزاری شود.