شفون

لغت نامه دهخدا

شفون. [ ش َ ] ( ع ص ) رشکین و حسود و غیور. ( ناظم الاطباء ). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه چشم از تند نگریستن برنبندد. ( از اقرب الموارد ). || کسی که با گوشه چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شفون. [ ش ُ ] ( ع مص ) مصدر به معنی شَفَن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به کنج چشم نگریستن کسی را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). به دنبال چشم نگریستن به کسی. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). به دنبال چشم نگریستن، و یعدی بنفسه و بالی. ( از المصادر زوزنی چ بینش ص 160 ). || به تعجب نگریستن به سوی چیزی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || به کراهت و اعراض دیدن چیزی را. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شَفَن شود.

فرهنگ فارسی

مصدر به معنی شفن به کنج چشم نگریستن کسی را. با به تعجب نگریستن به سوی چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس