رهس

لغت نامه دهخدا

رهس. [ رَ ] ( ع مص ) سخت پاسپر کردن راهی را. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). سخت سپردن. ( منتهی الارب ). سخت پایمال کردن و سخت سپردن. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سخت پا سپر کردن راهی را سخت سپردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
نحوه
نحوه
بی‌پروا
بی‌پروا
کس کش
کس کش