جمیش

لغت نامه دهخدا

جمیش. [ ج َ ] ( ع ص ) زهار سترده موی. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || نوره سترنده. || جایی بی نبات و گیاه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
جمیش. [ج َ ] ( اِخ ) صحرایی است بنواحی مکه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

صحرایی است بنواحی مکه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارکان یعنی چه؟
ارکان یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز