تقصف

لغت نامه دهخدا

تقصف. [ ت َ ق َص ْ ص ُ ] ( ع مص ) شکسته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فراهم آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ازدحام. ( اقرب الموارد ): فتتقصف علیه النساء المشرکین و ابناؤهم؛ ای یزدحمون. ( اقرب الموارد ). || لهو و لعب کردن بر طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال رابطه فال رابطه