ابو حکب

لغت نامه دهخدا

ابوحکب. [ اَ ح ُ ک َ ] ( ع اِ مرکب ) شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون «هو» برآرد.

فرهنگ فارسی

شباهنگ مرغ حق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال ورق فال ورق استخاره کن استخاره کن