حرف ردف

حرف رَدْف در عروض فارسی، از اصطلاحات مربوط به قافیه است. بر اساس تعریف شمس قیس رازی، هرگاه یکی از حروف «الف»، «واو» یا «یاء» بلافاصله پیش از «رَوی» (حرف اصلی قافیه) قرار گیرد، به آن حرف، رَدْف گفته می‌شود و به قافیه‌ای که دارای چنین حرفی باشد، مُرْدَف اطلاق می‌گردد. این امر مشروط به آن است که حرف پیش از «واو» مضموم (دارای ضمه) و حرف پیش از یاء مکسور (دارای کسره) باشد؛ در حالی که حرف پیش از «الف» همواره مفتوح (دارای فتحه) است.

در این تقسیم‌بندی، ضمهٔ پیش از واو و کسرهٔ پیش از یاء هر کدام به دو گونه‌ی مشبَّع و مُلَیَّن تقسیم می‌شوند. ادیبان متقدم، حرکات مشبَّع را معروف و حرکات مُلَیَّن را مجهول می‌نامیدند. همچنین، هر حرف ساکن غیر از حروف مد و لین که پیش از رَوی بیاید، حرف قید نامیده می‌شود. اگر پیش از این حرف قید، یکی از حروف مد و لین قرار گیرد، در آن موقعیت، حرف قید به عنوان رَدْفِ زائد شناخته شده و حرف مد یا لین پیش از آن، رَدْفِ اصلی محسوب می‌گردد.

لغت نامه دهخدا

حرف ردف.[ ح َ ف ِ رِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل رَوی باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مُرْدَف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمه روز و یوز، و همچنین کسره ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسره نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسره دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمه مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمه ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسره مشبعه را مکسور معروف و بکسره ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل رَوی افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مُرْدَف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. ( المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190 ).

فرهنگ فارسی

از حروف قافیه است هر الف و واو و یائ که ماقبل روی باشد آنرا ردف خوانند

جمله سازی با حرف ردف

وصف شکر تا به چند از طوطیان باید شنید؟ حرف تلخی هم از آن شیرین زبان باید شنید
عالمی را سرکشی بر باد غارت داده است حرف امن ازآتش نامشتعل باید شنید
زبانی داده‌اند از عشوه آن چشم سخنگو را که در گوش خرد صد حرف می‌گوید به ایمائی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال نخود فال نخود