هفت مشعله
فرهنگ فارسی
کنایه از سعبه سیاره است که هفت کوکب باشد
جمله سازی با هفت مشعله
اندر این شب مینماید صورتی مشعله در دست یا رب کیست آن
گر به تاریکی همی چشمت ندید حجت اینک داشت پیشت مشعله
ای قوم گمان برده که آن مشعلهها مرد آن مشعله زین روزن اسرار برآمد
قمر که شمع شبستان اول ایوان است زلاف مشعله داریت رخ منور کرد
شور صد سلسله دل طرهاش از طراری نور صد مشعله جان غرهاش از غرایی
خراش نغمه دهد می، گمان مبر که دلم به شامِ مشعله آوازه مست می گردد