شور تاخ
فرهنگ فارسی
جمله سازی با شور تاخ
نفس دزدیدنم شور دو عالم در قفس دارد عنان وحشت کهسار در ضبط شرر دارم
گویند که عشق عاقبت تسکین است اول شور است و عاقبت تمکین است
ز بس که چشم من از چشم شور ترسیده است به خانه ای ننهد پا که روزنی دارد
آن شهسوار هرگه بر بادپا برآید بیخواست از گدایان، شور دعا برآید
آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش در چشم عالمی نمک است از فسانهام
ز چشم شور تماشاییان هراسانم وگرنه زخم مرا احتیاج مرهم نیست