سرما فزای

لغت نامه دهخدا

سرمافزای. [ س َ ف َ ] ( اِ مرکب ) نام ماه نهم است از سال ملکی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) آنچه موجب زیادتی سرما گردد ۲ - ( اسم ) ماه نهم از سال ملکی.

جمله سازی با سرما فزای

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن
و میفروشند و برای فصل سرما آماده می‌شوند. زمستان سرد را س‌پری می‌کنند با آمدن بهار دوباره به کشاورزی و دامداری مشغول می‌شوند
اگر بيم دارى كه پايان شب برنخيزى يا سرما ومشكل ديگرى مانع نماز شبت خواهد شد، نماز شب و (وتر) را دراوّل شب بخوان.(5)
البته وقتى انرژى به بدن بحد كافى رسيد و بدن نيز در باطن گرم شد، جايىبراى سرما باقى نمى گذارد.
وزرحمتی که می رسد از رخ به خاک پاش آن شوخ را ز درد سرما چه فایده
ز شام تا سحر امشب برای بی‌خبری ستاده‌ای نه ز سر باخبر نه از سرما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت فال انبیا فال انبیا فال پی ام سی فال پی ام سی