خون خرابه
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خون خرابه
همیشه در ته دل بود ازو شکایت من ازین خرابه برون دود این کباب نرفت
هلالی، از دل مجروح من چه می پرسی؟ خرابه ای که تو دیدی فراق ویران کرد
بحیرتم ز دل تنگ خود، که هر که نشست در آن خرابه، از آنجا نمیرود بیرون!
منزلگه خرابه نه آرامگاه ماست اینجا مقیِّدیم از آن آرمیدهایم
چگونه وحشت کس در جهان نیفزاید که این خرابه دیاریست خالی از دیار