جامه ٔ تلخ

لغت نامه دهخدا

جامه تلخ. [ م َ / م ِ ی ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) جامه نیلگون که در ماتم پوشند. ( آنندراج ):
گر ندارد ماتم ایمان این دل مردگان
از چه دارد جامه خود کعبه اسلام تلخ.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جامه نیلگون که در ماتم پوشند

جمله سازی با جامه ٔ تلخ

مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شد جهانی در سر این غمزه بیباک خواهد شد
غیر پوشیدن سعیدا خویشتن را از نظر جامه ای بر قد، موافق در بر آزاده نیست
مساءله 19 - پوشيدن حرير براى كودك اشكالى ندارد در نتيجه براى ولى او نيزجائز است كه حرير بر تن او كند و نمازكودك در آن جامه نيز صحيح است.
و نيز گفته اند: كسى را كه شب، جامه سياه بر او بپوشاند، به روشنى روز، از تن اوبر آرد.
روزى مرحوم وحيد مشاهده كرد كه عروسش (زن آقا محمّداسماعيل ) جامه اى عالى و فاخر پوشيده است. فوراً به پسرش اعتراض كرد و گفت:
بیخودی جامه فتح است درین خارستان تو درین خانه زنبور چه عریان شده‌ای؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لنگ
لنگ
گولاخ
گولاخ
ار
ار
معجر
معجر