ترش لگامی کردن

لغت نامه دهخدا

ترش لگامی کردن. [ ت ُ / ت ُ رُ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توسنی کردن. بدلگامی کردن. سرکشی کردن: باوی [ اسب ] به چربی گوی و رخساره او بمال تا بر دست تو خو کند، آنگه پاره ای نمک اندر دست بده تا بخوردو مزه یابد و خو کند و ترش لگامی نکند. ( فرسنامه ).

فرهنگ فارسی

توسنی کردن بد لگامی کردن سرکشی کردن: با وی به چربی گوی و رخساره او بمال تا بر دست تو خو کند آنگه پاره نمک اندر دست بده تا بخورد و مزه یابد و ترش لگامی نکند.

جمله سازی با ترش لگامی کردن

💡 بخت نصرت فر فیروزی رکابی خصم فرسا رزم ستم پهنه خونریز رخش بی لگامی

💡 بت سوسن مزاج از بد لگامی به آئینی که میگوید نظامی

💡 هر لحظه سر به جایی بر می‌کُند خیالم تا خود چه بر من آید زین منقطع لگامی

💡 سر رفت و هنوز بد لگامی دل سوخته شد هنوز خامی

💡 یکران عقل را رام در زیر ران برآرد آنرا که رایض عشق بر سر نهد لگامی

💡 از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر بیرون راه می شد اسبم زبی لگامی

صعود یعنی چه؟
صعود یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز