لغت نامه دهخدا
کهن دامی. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( حامص مرکب ) کامل بودن در مکر و فریب. ( آنندراج ). سابقه ممتد در فریفتن کسان داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بی خبر دانه خور صحبت آن یارانی
کز تو گیرند دل و دین به کهن دامیها.محسن تأثیر ( از آنندراج ).
کهن دامی. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( حامص مرکب ) کامل بودن در مکر و فریب. ( آنندراج ). سابقه ممتد در فریفتن کسان داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بی خبر دانه خور صحبت آن یارانی
کز تو گیرند دل و دین به کهن دامیها.محسن تأثیر ( از آنندراج ).
سابق. ممتد در فریفتن کسان داشتن: بی خبر دانه خور صحبت آن یارانی کز تو گیرند دل و دین بکهن دامیها. ( محسن تاثیر )
💡 روستای" رهدار" به مناسبت موقعیت جغرافیایی زیستمحیطی ویژه ای که دارد همواره زیستگاه مناسبی برای مردمانی که به کار کاشت و برداشت و فنون کشاورزی و نیز دامی بودهاند. برخوداری از دشت وسیع و حاصلخیز " لَه بَهری " جهت کار کشاورزی و وجود کوهپایههای رشته کوه " شَه " یا " سِه "(در کتابهای جغرافیایی " رشته کوه سیاه و در سفرنامهها " سِهو ") از بهترین مراتع گرمسیری بختیاری جهت پرورش دام است که جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داد از این رو موجب گردید ه این زیستگاه را درگذشته " جا بُنه وار " بگویند که نام کهن روستای " رهدار " است.