جان را کوشیدن ترکیبی است مصدری و از اصطلاحات کهن و پرمایهی زبان فارسی به شمار میرود. این عبارت به معنای کوششِ جانانه، پیکار کردن برای حفظ جان و از جان گذشتن در راه هدفی والاست. در ادبیات حماسی و متون تاریخی فارسی، این ترکیب بارها به کار رفته و نشاندهندهی نبرد سخت و ایستادگی تا آخرین نفس است. برای نمونه، فردوسی توسی در شاهنامه، این عبارت را در توصیف نبردهای پهلوانان به کار برده است: جز این نیز چندان به چنگ آوریم، چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم.
همچنین در تاریخ بیهقی نیز که از متون معتبر نثر کلاسیک فارسی محسوب میشود، آمده است: آن ملاعین جنگی کردند، چنان که داد میدادند که جان را میکوشیدند. این کاربردها بر شدت تقلا و فداکاری در لحظات حساس دلالت دارد. این اصطلاح ارزشمند، با عبارت دیگری مانند جان را زدن هممعناست و گواهی است بر ظرفیت زبان فارسی در بیان حالات پیچیدهی انسانی با ترکیبهایی موجز و پرمعنا. حفظ و بهکارگیری چنین تعبیرهایی، غنای فرهنگی و ادبی زبان را استمرار میبخشد.
جان را کوشیدن
لغت نامه دهخدا
جز این نیز چندان بچنگ آوریم
چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم.فردوسی.آن ملاعین جنگی کردند...چنانکه داد میدادند که جان را میکوشیدند. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به جان را زدن شود.
فرهنگ فارسی
جمله سازی با جان را کوشیدن
در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست جان را ز خم زلف تو امید رهایی
و آنگهی از جنت و فردوس و دوزخ بگذریم خیمۀ جان را برون از کون و کان محکم زنیم
یک سرمه کشیدستی جان را تو درین پستی کش چشم چو دریا شد هرچند که بود اخفش