لغت نامه دهخدا لاف کیش. ( ص مرکب ) معتاد به لاف: لاف کیشی، کاسه لیسی طبل خواربانگ طبلش رفته اطراف دیار.مولوی.
فرهنگ فارسی آنکه به لاف عادت دارد: لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار بانگ طبلش رفته اطراف دیار. ( مثنوی لغ. )