لغت نامه دهخدا محتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع اِ ) شیر که اسدباشد. ( منتهی الارب ). || ( ص ) حصار بر شتر بندنده ( و حصار نوعی است از پالان شتر ). ( آنندراج ).
جمله سازی با محتصر مصباح المتهجد و سلا ح المتعبد، مختصر المصباح، محتصر فىعمل بوم و ليلة، انس الوحيد و هداية المسترشد و بصيرة المتعبد (204) نقشها گر بیخبر گر با خبر در کف نقاش باشد محتصر