بندنده

لغت نامه دهخدا

بندنده. [ ب َ دَ دَ / دِ ] ( نف ) بندکننده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ن مف ) در بیت زیر ظاهراً بسته و زنجیری معنی میدهد:
گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم، سلسله بندنده شدم.مولوی.

فرهنگ عمید

کسی که چیزی را می بندد: گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای / رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم (مولوی۲: ۵۴۰ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) بند کننده: ( گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم. ) ( مولوی )
بند کننده.

جمله سازی با بندنده

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
در منع و عطا ترا نه دستست و نه پای بندنده خدایست و گشاینده خدای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
فاب یعنی چه؟
فاب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز