گیاه فش

لغت نامه دهخدا

گیاه فش. [ ف َ ] ( ص مرکب ) مرکب از: گیاه + فش ( ادات تشبیه ). گیاه وش. مانند گیاه. شبیه به گیاه:
سرو با قامتت گیاه فشی
طشت مه با تو آفتابه کشی.نظامی.

فرهنگ عمید

گیاه مانند، مانند گیاه.

فرهنگ فارسی

مانند گیاه شبیه نبات: سرو با قامتت گیاه فشی طشت مه با تو آفتابه کشی. ( هفت پیکر )

جمله سازی با گیاه فش

به باغ از اثر هوش در سرمستی خرام آب تماشا کند به شاخ گیاه
بخاک شرق کجا خیزد از صدف گوهر بملک غرب چسان بردمد ز خاره گیاه
سرو من می‌چمید و من خود را خاک ره چون گیاه می‌کردم
مرد بیدر سوزنی گفتار مدح تست و بس بی مدیح تو که داند مردم از مردم گیاه
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
ابر عفوت مهربان کشتهای جرم باد تا برویاند گیاه مغفرت ز آن سرزمین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال زندگی فال زندگی فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس