خفتن خون
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خفتن خون
نقل است که شبی بر سر انگشتان پای بود از نماز خفتن تا سحرگاه و خادم آن حال مشاهده میکرد و خون از چشم شیخ بر خاک میریخت. خادم در تعجب ماند. بامداد از شیخ پرسید: آن چه حال بود؟ ما را از آن نصیبی کن.
به خاک و خون به هم اینجای خفتن که پای خود به سلاخانه رفتن
زندگی چبود به هجران پیش رویت، هست ما را لذتی بر خاک خفتن دولتی در خون تپیدن