کن فکان

لغت نامه دهخدا

کن فکان. [ ک ُ ف َ ] ( ع جمله فعلیه، اِ مرکب ) شو پس شد، مراد از عالم موجودات. ( غیاث ) ( آنندراج ). کُن فَیَکون عالم موجودات را گویند. ( ناظم الاطباء ):
یارب کدام روز مبارک بنا نهاد
معمار آفرینش و بانی کن فکان.؟ ( از ترجمه محاسن اصفهان ص 9 ).حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود در کن فکان.مولوی. || در بیت زیر مقصود امر باری تعالی است. کن فیکون:
امر ملک الملوک مغرب
هم رتبت کن فکان بینم.خاقانی.و رجوع به کن فیکون شود.

فرهنگ فارسی

شو پس شد مراد از عالم موجودات. کن فیکون ماخوذ از تازی عالم موجودات را گویند.

جمله سازی با کن فکان

💡 این مسجد بین راه دو شهر خور فکان و دِبا الحُصن واقع شده‌است.

💡 تا کن فکان بدانند اسرار حسن رویت نام رخ تو را حق بر ماه و حور نوشته

💡 دائرۀ کن فکان مرکز عزم علی است عرصۀ کون و مکان خطۀ رزم علی است

💡 پیداست حسن دوست ز ذرات کن فکان از بس که ظاهرست نماید چنین نهان

💡 علت غایی ز امر کن فکان ما بوده‌ایم جمله اشیا را حقیقت، جسم و جان ما بوده‌ایم

💡 از حرم لامکان عقل نخستین رسید از افقی کن فکان طلعت یاسین رسید

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز