کش و قوس رفتن

لغت نامه دهخدا

کش و قوس رفتن. [ ک َ / ک ِ ش ُ ق َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) دست دادن حالتی که در آن آدمی دستهای خود را از دو جانب بکشد و پشت و گردن بپیچد به اراده رفع خستگی خواب و جز آن را یا آنکه پیش از تبهای نوبه غالباً به آن میل می کند. تَمَطّی. ( یادداشت مؤلف ). کش واکش.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تمدد اعصاب و کشش اعضای بدن خمیازه کشیدن: دست و پای را دراز کرد و کش و قوس رفت.

جمله سازی با کش و قوس رفتن

چند هزارش ز سواران کار تیغ زن و کینه کش و نامدار
یاریست بوالعجب چو زمانه به خوی و طبع دشمن نواز و دوت کش و کینه خواه دوست
جور کش و صبر کن ای دل که هست شرط وفا جور کشیدن ز یار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال عشقی فال عشقی فال نخود فال نخود فال ابجد فال ابجد