عیب بردن

لغت نامه دهخدا

عیب بردن. [ ع َ / ع ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) ظاهر کردن عیب. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آشکارا کردن بدی و ظاهر ساختن رسوایی و بدنامی کسی را. ( ناظم الاطباء ):
پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است
عیب خود می پوشد از چشم خلائق عیب پوش.صائب ( دیوان چ امیری فیروزکوهی ص 625 ).

فرهنگ فارسی

ظاهر کردن عیب آشکارا کردن بدی و ظاهر ساختن رسوایی و بدنامی کسی را

جمله سازی با عیب بردن

لیک عیبی نبود ران ملخ بردن مور زی سلیمان، که برین قاعده رسمی کهن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفن
خفن
مریم
مریم
ارق ملی
ارق ملی
علت
علت