سگ پوی

لغت نامه دهخدا

سگ پوی. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آواز پای وقت رفتن که به پویه ماند. ( رشیدی ). آواز پای را گویند بوقت آمدن و رفتن و به این معنی با شین هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

آواز پای بوقت آمدن و رفتن.

جمله سازی با سگ پوی

چو بشنید پویان بشد پیشکار به نزد به راهام گفت این سوار
جواد معروفی، انوشیروان روحانی، افلیا پرتو، پویان آزاده، اسدالله چمن آرایی، مزدا انصاری و علیرضا میرعلینقی
اگر مرد رهی راه فنا پوی که سالک را ازین به مسلکی نیست
هانی نیرو با انتشار ترانه‌ایی به‌نام «آبان ادامه دارد» با شعری از پویان مقدسی، از اعتراضات آبان ۹۸ حمایت کرد.
چو نیک و نغز سرائی سخن به پوی و بگوی چه خوب نکته نمائی بیان بیا و بیار
پای طلب که در رهش الماس گرد شوند تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت