سلسله ور

لغت نامه دهخدا

سلسله ور. [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ وَ ] ( ص مرکب ) متوالی وپی درپی. در سلسله. در زنجیر. سلسله دار:
بی چلیپای خم مویت و زنار خطت
راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر.خاقانی.

فرهنگ فارسی

متوالی و پی در پی. در سلسله

جمله سازی با سلسله ور

کرم ز غیرت هم می کنند اهل جهان که رعشه سلسله جنبان پنجه های شل است
قوبلای خان مؤسس سلسله یوآن چین در سال ۱۲۷۷ و ۱۲۸۳ میلادی بر ضد پادشاهی پاگان در برمه وارد جنگ شد و آن را فتح کرد. اگرچه، ۴ سال بعد سربازان مغول پیشروی خود در برمه را از سر گرفتند تا بر مناطق بیشتری در همسایگی برمه (ویتنام و اندونزی) دست یابند.
هرچه دل بود، ربودی و کشیدی در زلف این گران سلسله را بهر چه بر دوش کنی
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !
اساس تصوف سلسله نعمت‌اللهی بر پنج چیز است: ذکر، فکر، محاسبه، مراقبه و ورد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرزمین یعنی چه؟
سرزمین یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز