از دهان گاز صد زخم نمایان خورده ایم تا زبان آتشین را شمع محفل کرده ایم
گرچه دارم صد زبان آتشین چون آفتاب از گناه خویش پرسیدن نمی آید ز من
گر زبان آتشین چون شمع داری در دهن پیش صبح خوش نفس خاموش می باید شدن
به بزمش بلبل و پروانه بسیارند می دانم زبان آتشین دارم که تاب یک سخن دارد
از غبار دل، زبان آتشین گفتار من زنده زیر خاک صائب چون چراغ آسیاست
زبان آتشین از سرزنش سالم نمی ماند که رزق گاز گردد شمع هر جا سر برون آرد