دل ازردگی

لغت نامه دهخدا

( دل آزردگی ) دل آزردگی. [ دِ زُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) دلازردگی. حالت دل آزرده. دل آزرده بودن. آزرده خاطر بودن:
ز بیداد دارا بجان آمده
دل آزردگی در میان آمده.نظامی.|| اضطراب. بی آرامی. || ( اِ مرکب ) درد. رنج. رجوع به دل آزردن و دل آزرده شود.

فرهنگ عمید

( دل آزردگی ) دل آزرده بودن، رنجیدگی.

فرهنگ فارسی

( دل آزردگی ) ۱ - آزرده خاطر بودن رنجش. ۲ - اضطراب بی آرامی ۳ ٠ - ( اسم ) درد رنج ٠

جمله سازی با دل ازردگی

به لب از نسیم دل آزردگی بیانم بود گرم افسردگی
هرگز در پخش آن موزیک‌ویدئوها درنگ نکردیم. هیچ گونه دل آزردگی‌ای به وجود نیامد. من [بعد از تماشای بیلی جین] به باب پیتمن، دیگر مؤسس شبکهٔ ام‌تی‌وی، زنگ زدم تا به او بگویم: «من همین الان بهترین و عظیم‌ترین کلیپ موسیقی تمام عمرم را دیدم». و او نیز در همان روز این کلیپ را به فهرست پخش اضافه کرد. این که چگونه چنین افسانه‌ای در مورد این ماجرا ساخته شد، ما را متحیر کرده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند