( خراب آباد ) خراب آباد. [ خ َ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) گیتی. جهان. این عالم. ( از ناظم الاطباء ). کنایه از دنیا. ( از آنندراج ):
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم بگنجی درین خراب آباد.حافظ.من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد بدین دیر خراب آبادم.حافظ.
( خراب آباد ) (خَ ) (اِ. ) کنایه از: دنیا.
( خراب آباد ) دنیا: بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد (حافظ: ۲۱۰ ).
( خراب آباد ) ( اسم ) ۱ - آنچه که آبادی وی از ویرانی است. ۲ - دنیا.
💡 ز یاد روی تو صائب درین خراب آباد همیشه پیش نظر باغ و گلشنی دارد
💡 بیا، که بیتو دل من خراب آباد است جهان نمیشود آباد جز به سلطانی
💡 در کشور دل ای عقل نوبت مزن و بگذر کاین ملک خراب آباد دارای دگر دارد
💡 خراب آباد بودم عشق را معمار خود کردم شکست خاطر آسوده را دیوار خود کردم
💡 به گنج راه نبردم درین خراب آباد اگرچه همچو زبان در دهان مار شدم
💡 در خراب آباد گیتی ایمن از ویرانیم زانکه ساقی از خرابی می کند تعمیر ما