خار بست کردن

لغت نامه دهخدا

خاربست کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با خار پرچین و مانند آن کردن منع دخول را.

فرهنگ فارسی

با خار پر چین و مانند آن کردن منع دخول را

جمله سازی با خار بست کردن

💡 از خار بست دنیا با قوت رمیدن مردانه جسته بودیم این تن گرفت ما را

💡 جنت ز شرم طلعت او گشته خار بست دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان

💡 گرفت وعده زدشمن بشوق مقدم دوست هوای گل نظرش وقف خار بستان کرد

💡 صف سپاه شهان را نه مانع اجلست خزان ندارد از خار بست گلشن باک

💡 از خار بست مرگ سبکبار میجهد چیزی بخویش هرکه ز هستی نبسته است