تأمل کن

لغت نامه دهخدا

تأمل کن. [ ت َ ءَم ْ م ُ ک ُ ] ( نف مرکب ) تأمل کننده.نیک نگرنده. رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود.

فرهنگ فارسی

تامل کننده نیک نگرنده

جمله سازی با تأمل کن

خواجه در هر لباس گرداندن چون تأمل‌کنی خر دگرست
بی‌سعی تأمل نتوان یافت صدایم هشدارکه تار نفسم نبض سقیم است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رساله
رساله
هیز
هیز
کپه اقلی
کپه اقلی
هورنی
هورنی