بمال و وامال

لغت نامه دهخدا

بمال و وامال. [ ب ِ ل ُ ] ( اِمص مرکب، از اتباع ) ( امر به مالیدن و بازمالیدن که به صورت اسمی و مرادف عمل مالش و ماساژ بکار رود ): بعد از یک ساعت بمال و وامال بهوش آمد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

امر به مالیدن و باز مالیدن که به صورت اسمی و مرادف عمل مالش و ماساژ بکار رود.

جمله سازی با بمال و وامال

هر که امروز بمال و جاه بماند فردا از ناز و نعمت درماند، و هر که فردا با ناز و نعمت بماند، از راز ولی نعمت باز ماند.
بمال و اینهمه را جز ز نعمتت مشمار رود ز غصه خراب از درت عدو هر چند
از آن کسی که ترا داده جان و خندیده بمال و دین همه بینند بیشش از اخیار
تو نخل بارور گشتی بمال و دست رس نبود بخرمای تو مردم را ز بخل همچو خار تو
وی کارگردان فیلم‌هایی همچون دراکولا: شاهزاده تاریکی، پیه‌اش را به تنت بمال و شبح اپرا بوده است.
خود را به اين نوزاد بمال و به جايگاهت (در عالم بالا) برگرد، فطرس چنين كرد و اوجگرفت. (7)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اتی یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز