ابریشم گر

لغت نامه دهخدا

ابریشم گر. [ اَ ش َ گ َ ] ( ص مرکب ) ابریشم تاب.

فرهنگ فارسی

ابریشن ناب

جمله سازی با ابریشم گر

ز چنگ قامت عاشق چه گلبانگ طرب خیزد که چرخ واژگون ابریشم این ساز می‌تابد
همه در بزم از دست (تو) نالم چون چنگ تا که ابریشم رگ برتن چون طنبورست
برخی از لاروهای حشرات (از جمله کرم‌های ابریشم) ابریشم را بیرون می‌کشند تا یک پیله محافظ برای دگردیسی خود بسازند. حشراتی که به عنوان توربافان شناخته می‌شوند، گالری‌های ابریشمی را برای محافظت در برابر شکارچیان و عناصر در حین جست‌وجو و تولیدمثل می‌بافند.
کُلکه: روسری یا دستاری است که به جای کلاه مورد استفاده زنان قرار می‌گیرد کلکه دارای رشته بلندی از ابریشم سیاه و سفید با ملیله‌دوزی است.
این روستادارای محصولات کشاورزی ازقبیل چای وکرم ابریشم ومرکبات می‌باشد.
شوم ابریشم و در جامه ات خود را کنم پنهان که افتد اتفاق بوسه بر آن دست سیمینم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پیشه
پیشه
کردار
کردار
هیت
هیت
فال امروز
فال امروز