لغت نامه دهخدا
خمیرگیری. [ خ َ ] ( حامص مرکب ) عمل خمیرگیر. خمیرگری. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خمیرگیری. [ خ َ ] ( حامص مرکب ) عمل خمیرگیر. خمیرگری. ( یادداشت بخط مؤلف ).
عمل و شغل خمیر گیر
💡 در روایت فوق، ابهاماتی به چشم میخورد. نخست آنکه، مستوفی بافقی در عهد صفویه، روایتی مشابه با داستان مذکور بیان میدارد، با این تفاوت که به زعم او، شخص خمیرگیری در نانوایی واقع در بازار یزد، دست در خمیر فرو برده و گل نرگسی بیرون میآورد و آن را نزد نانوایی به نام سید حسین در محله سرچم – که به زهد و عبادت در میان مردم شهرت یافته بود- میفرستد. سید حسین نیز از این واقعه مسرور گشته و دست در تنور کرده، گل سرخی را بیرون آورده و نزد آن خمیرگیر روانه میکند.
💡 شاطر در لغت به معنی زیرک، باهوش، چالاک و چابک است. در گذشته شاطران مردان تندپایی بودهاند که به شاه خدمت میکردهاند. امروزه شاطر به نانوا گفته میشود، یعنی کسی که در دکان نانوایی نان به تنور زند. شاید علت این امر، تحرک پیوسته نانوایان به هنگام خمیرگیری و پخت نان است.