لغت نامه دهخدا
انتخاب زده. [ اِ ت ِ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) برگزیده. ( آنندراج ). مختار. ( ناظم الاطباء ):
بیاض گردن او را ز نقطه ریزی خال
توان شناخت که گشته ست انتخاب زده.صائب ( از آنندراج ).|| گزیدگی. ( ناظم الاطباء ). ؟!
انتخاب زده. [ اِ ت ِ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) برگزیده. ( آنندراج ). مختار. ( ناظم الاطباء ):
بیاض گردن او را ز نقطه ریزی خال
توان شناخت که گشته ست انتخاب زده.صائب ( از آنندراج ).|| گزیدگی. ( ناظم الاطباء ). ؟!
بر گزیده. مختار
💡 مقام عیش شهان است هر کف خاکی برین صحیفه به سر چون تو انتخاب زده
💡 و در توجيه و تاييد كار قريش، عمر جز ايناستدلال را نياورده است كه: قريش براى خودش دست به انتخاب زده است، و به دليلىديگر از كتاب خدا و سنت پيغمبر اشاره اى نكرده است.