عنبل

لغت نامه دهخدا

عنبل. [ عُم ْ ب ُ ] ( ع اِ ) گند و تلاق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بظر و تلاق. ( ناظم الاطباء ). عنبلة. رجوع به عنبلة شود. || آنچه بگذارد ختنه ناکرده از آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). عنبلة. رجوع به عنبلة شود. || زن درازتلاق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عنبلة. رجوع به عنبلة شود. || چوبی که بدان در جُواز گندم کوبند.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چوبی که بدان در هاون چیزی کوبند. ( ناظم الاطباء ). عنبلة. رجوع به عنبلة شود.

فرهنگ فارسی

گند و تلاق بظر وتلاق

جمله سازی با عنبل

💡 سازند گچساران متشکل از گچ، نمک، انیدریت، مارن‌های رنگارنگ، سنگ آهک، شیل بیتومین دار و ترکیبات سیلویت است. رودخانه کارون از محل سد مسجد سلیمان تا محل سد تنظیمی گتوند در ۶ نقطه سازند گچساران را قطع می‌کند. بخشی از سازند گچساران که لنزهای نمکی در سطح دیده می‌شود بخش بیرون زدگی عنبل است که در حدود ۴ تا ۴٫۵ کیلومتر بالاتر از محور سد گتوند در حاشیه دریاچه سد قرار دارد.

کص یعنی چه؟
کص یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز