شیر خواری

لغت نامه دهخدا

شیرخواری. [ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) شیر خوردن. ( فرهنگ فارسی معین ). عمل شیرخوار. دوران شیر خوردن بچه. و رجوع به شیرخوار و شیرخواره شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نوشیدن شیر مادر از پستان او یا نوشیدن شیر گاو و گوسفند.

جمله سازی با شیر خواری

شیر خواری که سپردند بدین دایه شیر یک قطره نخوردست ز پستانش
من که خوردم شکر ز ساغر او شیر خواری بدم برابر او
فرخی را شیرگیر انقلابی خوانده‌اند زآن که خورد از شیر خواری شیر از پستان خون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مستقیم
مستقیم
شهرت
شهرت
هورنی
هورنی
طی کشیدن
طی کشیدن