چون خریداران بدیدندش ز جهل در بها سیم سیاه انداختند
ما یوسف خود نمیفروشیم تو سیم سیاه خود نگه دار
تا بود جعفری به لون چو ماه ننهد بدره ای سیم سیاه
یافت پیری یک درم سیم سیاه گفت برباید گرفت این را ز راه
ای دریغ آن بر چو سیم سپید که فروشی همی به سیم سیاه
روز و شب است سیم سیاه و زر سپید بیرون ازین دو عمر تو را یک پشیز نیست