رحاب

لغت نامه دهخدا

رحاب. [ رُ ] ( ع ص ) فراخ و گشاد از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). فراخ. ( دهار ). فراخ از هر چیزی. ( منتهی الارب ).
- امراءة رحاب؛ زن پهناور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- قِدْر رحاب؛ دیگ فراخ. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ).
|| جای فراخ گشاد. ( از اقرب الموارد ).
رحاب. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَحَبَة و رَحْبَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رحبة شود.
رحاب. [ رُ ] ( اِخ ) نام موضعی. ( از ناظم الاطباء ). موضعی است به حوران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
رحاب. [ رِ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در آذربایجان و این نام بر دربند و بیشتر ارمنستان روی هم رفته اطلاق می شود، و اکثر ارمنستان است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

= رحبه

فرهنگ اسم ها

اسم: رحاب (دختر) (عربی) (تلفظ: rohāb) (فارسی: رحاب) (انگلیسی: rohab)
معنی: پرحوصله و صبور

جمله سازی با رحاب

23 - حسينى عاملى، سيد محسن امين، فى رحاب اءئمّةاهل البيت عليهم السّلام، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1400 ه‍.ق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شکوه
شکوه
کیری
کیری
روزگار
روزگار
سلیم
سلیم