حق جو

فرهنگ عمید

جویندۀ حقیقت و راستی، آن که جویای حق و حقیقت است.

جمله سازی با حق جو

همرهی از لطف حق جو، تا به مقصد ره بری غیر بی‌راهی نمی‌آید، از این همراه‌ها
مرد حق جو به‌جز از حق نتواند دیدن به حقیقت چو رود راه، ببیند همه اوست
رو هستی مطلق جو باطل بهل و حق جو وانشبی محقق جو پا بر سر لاشئی زن
در طى دوره قرون وسطى و حاكميت استبداد مذهبى كار پاپ مذهبى كار پاپ و روحانيت مسيحو تكفير و تحريم بود و چه قصابى ها كه نكردند و ميليونها انسان آزادى خواه و حق جو ودانشمند را اعدام و شكنجه كه نكردند.
به هر کاری که همت می گماری نصرت از حق جو که بر گنجشک دام افکندم و صید هما کردم
نجات از رحمت حق جو، نه از احیای غزالی شفا زودان، نه از قانون طب بوعلی سینا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سیالیت
سیالیت
داشاق
داشاق
خویش
خویش
اعتبار
اعتبار