حشوش

لغت نامه دهخدا

حشوش. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَش. بستانها. بوستانها: حشوش ثلاثه ارض؛ اردبیل و عمان و هیت است. || ادب جای. حاجت جای. ( منتهی الارب ).
حشوش. [ ح ُ ] ( ع مص ) خشک شدن. خشک شدن بچه در شکم. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

خشک شدن خشک شدن بچه در شکم

جمله سازی با حشوش

چو گشته کامجو لوزینه زانها به حشوش نام رفته بر زبانها
قباگر حریرست و گر پرنیان بناچار حشوش بود در میان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی همتا
بی همتا
گوز
گوز
حق الزحمه
حق الزحمه
گده
گده