توبه گری

لغت نامه دهخدا

توبه گری. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) توبه کردن. بازگشتن از گناه:
همه روزه مرا توبه گری درخور بود
روزه بگذشت و کنون نیست مرا آن درخور.فرخی.رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

توبه کردن. بازگشتن از گناه

جمله سازی با توبه گری

نکند طبع ملک میل گناه ناید از توبه گری دیو به راه
از پرده دری پناه من باش بر توبه گری گواه من باش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قیز
قیز
نمایان
نمایان
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
سایکو
سایکو