تمون

لغت نامه دهخدا

تمون. [ ت َ م َوْوُ ] ( ع مص ) بسیار نفقه دادن عیال را. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ذخیره کردن آنچه لازم باشد. از مؤنت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بسیار نفقه دادن عیال را ذخیره کردن آنچه لازم باشد.

جمله سازی با تمون

یعنی بمن تمون، و نام عیال ازین است از بهر آنکه عیال مؤنت مردانند، یقال عال الرّجل و اعال، و فلان معیل یعنی ذو عیال و در اصل «عیال» نام است آن کسی را که داشت وی را کس نبود بپای.
این جزیره برای داشتن ویرانه‌های شهر باستانی نان مدال شناخته می‌شود که تا سال ۱۶۲۸ میلادی، پایتخت دودمان سادولور بود. این خرابه‌ها شامل جزیره‌های ساخت انسان در کرانه جنوبی تمون می‌شوند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت