بنیاد کردن

بنیاد نهادن، به‌عنوان یک مصدر مرکب، به‌معنای شالوده ریزی و اساس گذاشتن است. این فعل بیانگر اقدام و اراده‌ای استوار برای ایجاد پایه‌های اولیه یک نهاد، سازمان، اندیشه یا هر پدیده پایدار دیگر است. در متون رسمی و ادبی، این واژه بار معنایی عمیقی دارد و بر استحکام و دوام بنایی که قرار است بر این اساس استوار گردد، دلالت می‌کند.

این مفهوم با واژه‌هایی همچون تأسیس هم‌معناست و عمل بنیاد نهادن، نقطه آغازین شکل‌گیری هر ساختار منسجم و هدفمندی به‌شمار می‌رود. این اقدام، تنها به ایجاد یک کالبد فیزیکی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند شامل پایه‌ریزی یک مکتب فکری، یک سنت فرهنگی یا یک مجموعه اصول اخلاقی نیز باشد که قرار است در طول زمان تداوم و گسترش یابد.

در نتیجه، بنیاد نهادن فرآیندی است که با تدبیر و آینده‌نگری همراه است و سنگ‌بنای پیشرفت‌ها و تحولات آتی را قرار می‌دهد. این عمل، عزمی راسخ برای ماندگاری و تأثیرگذاری بلندمدت را نمایان می‌سازد و نقش کلیدی در شکل‌دهی به ساختارهای تمدنی و اجتماعی ایفا می‌کند.

لغت نامه دهخدا

بنیاد کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شالده نهادن. تأسیس. ( فرهنگ فارسی معین ). اساس قرار دادن:
ز دارنده دادگر یاد کن
خرد را بدین یاد بنیاد کن.فردوسی.نخست از جهان آفرین یاد کن
پرستش بر این یاد بنیاد کن.فردوسی. || بنا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بنیاد نهادن. ( آنندراج ). || آغاز کردن کاری. ( آنندراج ):
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد.حافظ.زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم.حافظ.

جمله سازی با بنیاد کردن

چنین سِحری تو دانی یاد کردن بتی را کعبه‌ای بنیاد کردن
خسرو ز دل غرقه به خون یاران به تیمار منش در روز طوفان خانه را بنیاد کردن چون توان؟